دو داستان در مورد بندگی : 1- نمونه ای از عبد و عبادت 2- وظیفه بندگی
نمونه ای از عبد و عبادت
یکی از مردمان نیکوکار به بازار رفت که غلام بندهای بخرد.
غلام زر خریدی را به او عرضه کردند.
به آن غلام گفت نام تو چیست؟
گفت فلان.
خریدار گفت چه کارهای؟
غلام گفت فلان.
شخص خریدار به برده فروش گفت من این غلام را نمی خواهم، غلام دیگری بیاور.
هنگامی که غلام دیگری آورد، آن شخص خریدار به آن غلام گفت نام تو چیست؟
غلام گفت هر نامی که تو بگذاری.
مولا گفت خوراک تو چیست؟
غلام گفت آنچه تو عطا کنی.
مولا گفت چه نوع لباسی میپوشی؟
غلام گفت هر لباسی که تو به من بپوشانی.
مولا گفت چه کاره هستی؟
غلام گفت هر دستوری که تو بفرمایی.
مولا گفت چه چیز را اختیار مینمایی؟
غلام گفت من بنده هستم، بنده که از خود اختیاری ندارد.
مولا گفت این بنده حقیقی میباشد، این بنده را باید خرید.
حال ما هم باید مثل این بنده، بین خود و خدایمان باشد.
منبع: تفسیر آسان، جلد 1، صفحه 21، نقل از تفسیر روح الجنان، شرح سوره حمد
وظیفه بندگی
عابدی در بنی اسرائیل از مردم کنارهگیری کرد و مدت هفتاد سال مشغول عبادت شد.
خدای علیم، ملکی را نزد او فرستاد و فرمود عبادات تو قبول نمیشوند و خودت را دچار مشقت منمای و جِد و جَهد مکن.
عابد در جواب گفت چون آنچه به من واجب است عبودیت و بندگی میباشد، لذا باید وظیفه خود را همیشه انجام دهم ولی قبول شدن و قبول نشدن موکول به معبود من است.
وقتی آن مَلِک مراجعت نمود، خداوند متعال فرمود عابد چه گفت؟
مَلِک گفت پروردگارا ، تو عالمتری که او چنان و چنین گفت.
خدای سبحان فرمود نزد آن عابد برو و بگو ما طاعات تو را به خاطر این نیت ثابتی که داری قبول کردیم.
منبع: تفسیر آسان، جلد 1، صفحه 21، نقل از غرائب القرآن، شرح سوره حمد
باقی داستانهای موجود در داستان فا را هم مطالعه کنید