خدا هرگز نمی میرد
مارتین لوتر کینگ، درکتاب خاطراتش نوشته است:
روزی در بدترین حالت روحی بودم. فشارها و سختی ها جانم را به تنگ آورده بود. سردرگم و درمانده بودم. مستأصل و نگران ، باحالتی غریب وروحی بی جان
و بی توان به زندگی خود ادامه می دادم.
همسرم مرا دید به من نگاه کرد و از من دور شد. چند دقیقه بعد با لباس سر تا پا سیاه روی سکوی خانه نشست. دعا خواند و سوگواری کرد. باتعجب پرسیدم : چرا سیاه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می کنی؟
همسرم گفت مگر نمی دانی او مرده است؟
پرسیدم چه کسی؟
همسرم گفت خدا... خدا مرده است!
با تعجب پرسیدم مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که می زنی؟
همسرم گفت:رفتار امروزت به من گفت که خدا مرده و من چقدر غصه دارم حیف از آرزوهایم... اگر خدا نمرده پس تو چرا اینقدر غمگین و ناراحتی؟
او در ادامه اینگونه می نویسد:
در آن لحظه بود که به زانو درآمدم گریستم. راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود... بلند شدم وبرای نا امیدی ام ازخدا طلب بخشش کردم.
خدا هرگز نمی میرد!
خدا همیشه نزدیک ماست پس تا اوست دلیلی برای اندوه نیست.